گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
انوار العرفان
جلد دوم
[سوره البقرة ( 2): آیات 118 تا 120 ] ....



ص : 551
اشاره
وَ قالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ لَوْ لا یُکَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِینا آیَۀٌ کَذلِکَ قالَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَیَّنَّا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ
118 ) إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحِیمِ ( 119 ) وَ لَنْ تَرْضی عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لا النَّصاري حَتَّی تَتَّبِعَ )
( مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَي اللَّهِ هُوَ الْهُدي وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ ( 120
ص: 552
[سوره البقرة ( 2): آیه 118 ] .... ص : 552
اشاره
وَ قالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ لَوْ لا یُکَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِینا آیَۀٌ کَذلِکَ قالَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَیَّنَّا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ
صفحه 243 از 257
(118)
ترجمه و شرح .... ص : 552
خداوند متعال در این آیه شریفه بیان میکند که عدهاي از نادانی و کوته فکري میخواهند که خداوند با آنها رو برو سخن گوید یا
نشانه خاصّ ی براي آنها بفرستد میگویند چرا خدا با ما سخن نمیگوید و آیه و نشانهاي براي ما نازل نمیشود خداوند در جواب آنان
میفرماید: اینها چون در علم و نظر پیش نرفتهاند در نادانی و کوته نظري چون گذشتگانند همانسان میاندیشند که یهود چند قرن
پیش اندیشه داشتند که از پیغمبرشان درخواست دیدن خدا و سخن گفتن او را داشتند، گاهی هم آیات مخصوصی را تقاضا
میکردند و چون دید عقل و گوش هوششان از وهم و گمان پوشیده است لذا نه سخن خدا از زبان آیات میشنوند و نه آیات او را
میبینند و گر نه خداوند بزبان آیات خود که نماینده قدرت و حکمت و مبیّن مقصود از خلقتند بفراخور فهم هر کس با وي سخن
میگوید اینک میفرماید: ص: 553
بیخردان و بی خبران مشرکین و یهود و نصاري گفتند چرا خدا با ما سخن نمیگوید تا بما بگوید که تو پیغمبر او هستی یا از آسمان
علامت و نشانهاي بر خود ما نازل نمیکند که بر حقانیت و صدق گفتار تو دلالت داشته باشد. در صورتی که بالاترین معجزهها بر
صدق گفتار پیغمبر اکرم خود قرآن مجید است که بیخردان آن را انکار کرده و معجزه دیگري میخواستند چنانکه در این آیه
میفرماید:
بَلْ یُرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُؤْتی صُحُفاً مُنَشَّرَةً خداوند متعال در ردّ گفتار آنان میفرماید:
پشینیان آنها نیز از همین حرفهاي بیهوده میگفتند و توقعات بیجائی داشتند چنانکه یهودیان بحضرت موسی علیه السّلام گفتند ما
بتو ایمان نمیآوریم مگر اینکه خدا را آشکارا بهبینیم. دلها و ارواح اینها و آنها با یکدیگر شباهت دارند و همگی دچار کوري و
حسد و اندیشههاي نادرست میباشند ولی ما باندازه کافی آیات و معجزات خود را نسبت برسالت رسول اکرم براي آنکه اهل یقین و
حقیقت هستند روشن ساختهایم
ص: 554
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 554
گوید آنکس که بدانش نیست جفت حق چرا با ما نمیآید بگفت
نیست چون از علم توحیدش نشان بر گمانش حق چو او دارد بیان
علم گر میداشت بر توحید او کی چنین میگفت از تردید او
حق اراده کرد عالم هست شد عرش و فرش از نیم جامش مست شد
سد نمودي هر چه بودت رابطه پس سخن خواهی ز حق بی واسطه
مست بودي یا نبودت هیچ گوش کاین همه گفتار ناوردت بهوش
این بر آن ماند که میبردت ز هوش پرسی آنگه نشأ را از میفروش
کان نشاط باده اندر وي کجا است جاي آن بنما اگر گوئی تو راست
گوید او با چون تو خامی گیج و مست من چگویم نشأه می در تو است
صفحه 244 از 257
چشم پوشیدي ز نور وحدتش باز خواهی از رسولان آیتش
گر چه ناید آیتی ما را متین این چنین گفتند قومی پیش از این
در عناد و شرك باشد سر بسر قلبهاشان بر شبیه یکدیگر
جمله یعنی در هواي نفس دون شبه هم باشند اندر آزمون
نفس سرکش دارد اندر جزء و کل از هواها نفی و انکار رسل
ما بیان کردیم آیتهاي دین بهر آن قومی که دارند آن یقین
(118)
ص: 555
شأن نزول .... ص : 555
در کتاب نمونه بینات از تفسیر جامع البیان و تفسیر ابن ابی حاتم از ابن عباس نقل میکند که رافع بن خزیمه برسول خدا صلّی اللّه
علیه و آله گفت اگر تو براستی پیامبر خدا هستی بخدا بگو با ما حرف بزند تا ما سخنان او را بشنویم سپس این آیه در ردّ گفتار
رافع نازل گردید.
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 555
قوله تعالی لَوْ لا یُکَلِّمُنَا اللَّهُ لو لا- بر سه وجه است یکی اینکه بدو جمله اسمیّه و فعلیه داخل شود براي ربط امتناع دوم بوجود اولی
چنانکه در آیه 31 سوره سباء میفرماید:
لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ دوم آنکه براي تخصیص و تشویق باشد چنانکه در آیه 46 سوره نحل میفرماید:
لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ که براي تشویق باستغفار است سوم آنکه براي توبیخ میباشد چنانکه در
ص: 556
آیه 28 سوره احقاف میفرماید:
فَلَوْ لا نَصَرَهُمُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْباناً آلِهَۀً و در ضمن آیات قرآن در دو معنی بکار برده شده است:
1) بمعنی نه چنانکه در آیه 98 سوره یونس میفرماید: )
فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَۀٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِیمانُها یعنی چرا مردم تا زمان فرا رسیدن عذاب الهی لجاجت و عناد میورزند.
2) بمعنی چرا چنانکه در آیه 43 سوره انعام میفرماید: )
فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا
ص: 557
[سوره البقرة ( 2): آیه 119 ] .... ص : 557
اشاره
صفحه 245 از 257
( إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحِیمِ ( 119
ترجمه و شرح .... ص : 557
یکی از نشانههاي کمال نبوت کمال در ایثار و انذار و توجه دادن بآینده است زیرا پس از ایثار و انذار فطرتها و عقلهاي مستعد، بنور
وحی افروخته و شعاع دیدشان افزوده میگردد از این رو خداوند متعال پس از بیان بطلان پندارها و گفتارهاي یهود و نصاري و
مشرکین روي سخن را به پیغمبر خود متوجه نموده و بیان میکند که وظیفه تو این است که دستورات ما را توأم با تشویق و بیم براي
مردم بیان نمائی و اما آنها که از مقام فطرت ساقط شده و در اوهام و جهل مرکب گرفتارند ملازم با جهنم میباشند و راجع بآنها
مسئولیتی نداري زیرا وظیفه تو ابلاغ و رساندن احکام است اینک میفرماید:
اي رسول گرامی ما ترا بحق و درستی یا با قرآن بسوي همه مردم فرستادیم تا مؤمنین را در برابر اطاعتشان بثواب و پاداش بشارت
دهنده و کفار را بسبب سرکشی و عصیانشان از عذاب الهی ترساننده باشی و تو پس از انجام وظیفه خویش مسئول اهل دوزخ
نیستی از تو نمیپرسند.
چرا کفار راه جهنم پیش گرفته و ایمان نیاوردند بلکه هر کس در گروه ص: 558
اعمال خود میباشد چنانکه در آیه 23 سوره غاشیه نیز میفرماید:
فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُ َ ص یْطِرٍ و تو از کفر و الحاد مردم افسرده خاطر مباش و وظیفه تو تبلیغ رسالت بوده قبول و عدم
قبول دین باختیار خلق میباشد- لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ.
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 558
ما فرستادیم بالحق اي رسول هم بشیر و هم نذیرت در نزول
بر چنان باشی مطیعان را بشیر بیم بدهی عاصیان را از سعیر
هیچ اگر نایند در دین سلیم خود تو کی پرسیده گردي از جحیم
کس بپرسد از تو هیچ اي مستطاب کز چه زین دو نان نشد رفع حجاب
(119)
ص: 559
شان نزول .... ص : 559
مقاتل در شأن نزول این آیه چنین گفته است: که پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمودند:
اگر خداوند متعال عذاب خود را بر یهود میفرستاد البته ایمان میآوردند (لو انزل اللّه بأسه بالیهود لآمنوا) سپس این آیه در قبال
گفتار پیغمبر نازل شد که تو در باره اهل جهنم مسئول نیستی و یا از تو در باره آنها سؤال نخواهد شد.
ابو الفتوح نیز این شأن نزول را در صفحه 299 جلد اول تفسیر خود نقل کرده است.
بروایت عبد اللّه بن عباس سبب نزول این آیه آن بود که روزي پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمودند: لیت شعري ما فعل اللّه
صفحه 246 از 257
بالکفّار الّذین ماتوا یعنی ایکاش میدانستم خداوند متعال با کفاري که مردهاند چگونه رفتار خواهد کرد سپس این آیه در قبال
گفتار پیغمبر اکرم نازل گردید و تفسیر جامع البیان نیز این شأن نزول را با مختصر تفاوتی نقل کرده است.
ص: 560
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 560
قوله تعالی وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحِیمِ جحم و جحیم یعنی آتش شعلهور ولی صحاح مینویسد: جحیم آتش بزرگی که در
گودال بزرگی است الجحیم کل نار عظیمۀ فی مهواة و این کلمه 26 بار در ضمن آیات قرآن بکار برده شده که همه آنها در باره
آتش آخرت است فقط یکی از آنها در باره دنیا است و آن در قضیه حضرت ابراهیم است که در آیه 97 سوره صافات میفرماید:
قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْیاناً فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحِیمِ فَأَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِینَ یعنی گفتند براي او بنائی بسازید و او را در آتش بزرگ
بیفکنید خواستند در باره او حیلهاي کنند مغلوبشان کردیم.
و بقیه در مورد آتشی است که خداوند متعال براي کافران و بدکاران وعده فرموده است چنانکه در آیه 36 سوره نازعات میفرماید:
وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغاوِینَ
ص: 561
[سوره البقرة ( 2): آیه 120 ] .... ص : 561
اشاره
وَ لَنْ تَرْضی عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لا النَّصاري حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَي اللَّهِ هُوَ الْهُدي وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ
( ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ ( 120
ترجمه و شرح .... ص : 561
خداوند متعال در ضمن آیات متعددي به پیغمبر اکرم اعلام کرده که بر جلب رضایت یهود و نصاري اصرار نداشته باش زیرا آنها
هرگز از تو راضی نخواهند شد مگر اینکه تو از راه و روش آنها که بصورت دین در آوردهاند پیروي کنی و چون تو پیرو هدایت
خدائی که همان هدایت بسوي خیر و کمال است نمیتوانی پیرو اندیشهها و روش و ملّیت ساخته آنها باشی و بآنها بگو هدایت الهی
که از طریق وحی بتو نازل گردیده هدایت واقعی است نه آئین تحریف شده و آمیخته بخرافات یهود و نصاري سپس اضافه میکند
که اگر پس از آنکه علم بتو رسید پیروي هواي ایشان کنی خداوند نه تو را حفظ و سرپرستی میکند و نه یاري خواهد نمود اینک
میفرماید:
اي پیامبر ما، هرگز یهود و نصاري از تو راضی نخواهند شد و هر اندازه ص: 562
هم که بآنها مهربانی و دوستی نمائی خرسند نمیشوند تنها یک چیز مایه خشنودي آنان خواهد بود که بطور کامل تسلیم
خواستههاي نادرست آنها شده و از آئین تحریف شده آنان پیروي نمائی با اینحال چگونه توقع داري که از دین حق تو پیروي
صفحه 247 از 257
نمایند و اگر از تو خواستند که آئین آنان را بپذیري بگو: تنها هدایت الهی هدایت است و گفتار شما هواي نفس است و دین اسلام
و قرآن است که بسوي حق راهنما است و غیر آن مبنی بر امیال نفسانی است و اگر تو اي محمّد صلّی اللّه علیه و آله پس از یافتن
راه حق و ثبوت حقانیت دین اسلام با نزول قرآن مجید که بعلم واقف شدي و حقایق بر تو معلوم گشت از هوي و هوسهاي آنان
پیروي کنی سرپرست و یاوري از جانب خدا نخواهی داشت که ترا از عذاب الیم الهی برهاند.
(120)
ص: 563
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 563
از تو کی خشنود گردند اي ودود از رهی هرگز نصاري و یهود
تا که گردي پیرو آئینشان در عیان هم ملت و هم دینشان
گر هدایت آن بود کز حق بود یعنی از توحید او مشتق بود
گر تو گردي پیرو اهوائشان بعد از آن کامد ز علمت نور جان
نیست از حق ولی و ناصري پس مکن قصد از رضاي قاصري
مصطفی جستی رضاي کافران تا مگر آیند در دینش سران
آمد این آیت که ایشان در نیست از تو کی راضی شوند از ترضیت
چون رضاي حق در احکام و عمل نی رضاي خود پسندان دغل
که هواي نفسشان گردیده دین غیر دنیا نیستشان دینی مبین
ناصرت حق بس بود اینها خسند نیستشان دل گر یکی ور صد کسند
صد هزار پرّ کاه اندر نهاد خود تو گو چبود به پیش تندباد
باد هم دانی که در فرمان کیست پیش حکمش باد با که مستویست
(120)
ص: 564
شأن نزول .... ص : 564
بروایت عبد اللّه بن عباس یهودیان مدینه و نصاراي نجران امید داشتند که پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله در مورد قبله با آنان
موافقت کند یعنی رسول خدا بطرف قبله آنها نماز بخواند و چون خداوند متعال قبله مسلمانان را از بیت المقدس بسوي کعبه
گردانید بر آنها گران آمده و از پیغمبر مأیوس شدند و دیگر اظهار مودت که میکردند نکردند سپس این آیه نازل شد و این
روایت را تفسیر روض الجنان از خاصه و تفسیر ثعلبی نیز از عامه نقل کردهاند.
برخی از مفسرین گفتهاند که جماعتی از یهودیان به پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله گفتند اگر تو با ما صلح و سازش نمائی بتو
ایمان میآوریم از آنجائیکه پیغمبر اکرم بایمان آوردن آنها بسیار علاقمند بود با آنان مدارا و مواسات میفرمود تا اینکه خداوند
متعال این آیه را نازل نمود این قول را تفسیر روض الجنان نیز نقل کرده است.
صفحه 248 از 257
تفسیر مجمع البیان و ابو الفتوح نوشتهاند: که پیغمبر شخصا بخاطر اینکه یهودیان و نصاري را به پیروي از دین اسلام تشویق نمایند
وسائل رضایت و خشنودي آنان را فراهم میآورد تا اینکه این آیه نازل شد.
ص: 565
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 565
قوله تعالی ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ نصر- یاري کردن چنانکه در آیه 214 سوره بقره میفرماید:
أَلا إِنَّ نَصْ رَ اللَّهِ قَرِیبٌ و اگر با علی و من متعدي شود معناي نجات، خلاص کردن و غلبۀ میدهد چنانکه در آیه 250 سوره بقره
میفرماید:
وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ و از این ماده است:
انتصار- یعنی انتقام در صورتی که با من متعدي شده باشد مانند انتصر منه اي انتقم. اقرب الموارد مینویسد: این معنی در صورتی
است که با علی متعدي شده باشد چنانکه در آیه 41 سوره شوري میفرماید:
وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ تناصر- یکدیگر را یاري کردن چنانکه در آیه 25 سوره صافات میفرماید:
ما لَکُمْ لا تَناصَرُونَ یعنی چه شده یکدیگر را یاري نمیکنید.
استنصار- یعنی طلب یاري نمودن چنانکه در آیه 18 سوره قصص میفرماید:
فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْ َ ص رَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْ رِخُهُ ناصر- یعنی یاري کننده و جمعش ناصرون و انصار است چنانکه در آیه أنوار العرفان فی
تفسیر ص: 566
22 آل عمران و 270 سوره بقره میفرماید:
وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِ رِینَ و ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ- نصیر صفت مشبهه بمعنی ناصر یعنی یاري کننده چنانکه در آیه 107 سوره بقره
میفرماید:
وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِ یرٍ ناصره شهري است در منطقه الجلیل فلسطین که حضرت علی علیه السّلام دوران کودکی
خود را در آنجا گذرانده و از این جهت بآن حضرت ناصري میگفتند و پیروان او را نصرانی و نصاري مینامیدند.
و این ماده در ضمن آیات قرآن بمعانی متعددي بکار برده شده از آن جمله است:
1) بمعنی باز داشتن چنانکه در آیه 48 سوره بقره میفرماید: )
لا یُؤْخَ ذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْ َ ص رُونَ یعنی و لا هم یمنعون العذاب بمعنی یاري کردن چنانکه در آیه 7 سوره محمّد صلّی اللّه علیه و
آله میفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ یعنی ان تعینوا اللّه ( 3) بمعنی پیروزي چنانکه در آیه 126 سوره آل عمران میفرماید:
وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ یعنی و ما الظفر الّا من عند اللّه.
4) بمعنی انتقام گرفتن چنانکه در آیه 10 سوره قمر میفرماید: )
فَدَعا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِ رْ یعنی نوح بدرگاه خدا عرض کرد بار الها سخت مغلوب و مظلوم شدهام تو انتقام مرا از این قوم کافر
بگیر.
ص: 567
صفحه 249 از 257
توضیحات .... ص : 567
1) قوله تعالی وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما فِی السَّماواتِ براي بطلان گفتار یهود و نصاري و مشرکین مفسرین از راههاي )
مختلف باستدلال پرداخته و نادرست بودن سخنان آنها را اثبات نمودهاند از آن جمله است:
تولید و تناسل از مختصات ماده و صورت است و چیزیکه مجرد از ماده و صورت باشد مانند عقول و نحو آنها قابل تولید و تناسل
نیست تا چه رسد بذات مقدس و منزه حق تعالی که وجود صرف است و ماهیت هم ندارد و این معنی با تدبر در معنی سبحانه
بدست میآید زیرا او جل شأنه منزه از همه عیوب و نواقص و احتیاجات میباشد.
و بعضیها از جمله بل له ما فی السموات و الأرض استفاده کرده و گفتهاند:
آنچه در آسمانها و زمین است ملک خدا است و فرزند نمیتواند مملوك پدر باشد زیرا که فرزندي و ملکیت با هم جمع نمیشود.
بعضیها هم گفتهاند بین پدر و پسر باید سنخیت و مجانست کامل وجود داشته باشد و چون خدا از جنس بشر نیست پس هیچ کس
نمیتواند فرزند خدا باشد.
و همچنین در تعبیر آیه به کلمه ما بجاي من بعضی از مفسرین گفتهاند که این تعبیر بعنوان تحقیر ذوي القعول بوده تا ظاهر شود
عدم صلاحیت اینها بمقام ولایت حق تعالی (تعالی اللّه عن ذلک علوّا کبیرا). ص: 568
و بعضی هم گفتهاند: که کلمه ما عام است و شامل ذوي العقول و غیر ذوي العقول میشود زیرا غیر ذوي العقول هم در حد خود
داراي مرتبهاي از شعور بوده و بتسبیح و تحمید خداوند متعال مشغول میباشد چنانکه میفرماید:
إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَ بِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ و در سوره مریم نیز که به من تعبیر شده بخاطر این است که عبد در عرف
لغت بر غیر ذوي العقول نیز گفته میشود.
2) قوله تعالی یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ عدهاي از مفسرین معتقدند که منظور از تعبیر کن فیکون تمثیل است و معناي آن این است که )
انجام هر عملی از نظر سهولت و آسانی براي خداوند متعال نظیر این است که بآن گفته شود: باش و آن هم بشود چنانکه در باره
حرکت سر یا اشاره دست کلمه گفتن بکار برده میشود و میگویند فلانی با سر خود یا با دست خود فلان کار را انجام داد و یا فلان
مطلب را گفت در حالیکه اصلا حرف نزده و سخن نگفته است و مؤید این قول آیه 11 سوره فصّلت است که میفرماید:
فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ اقوال دیگري نیز در این باره نقل گردیده لیکن محققین این قول را ترجیح
دادهاند.
و همچنین در ذیل این آیه نوشتهاند:
خداوند متعال مثل و مانندي ندارد (لیس کمثله شیء) و هستی از توجه اراده الهی بکیفیتی پیدا شده که ما بر آن مطلع نیستیم زیرا
ادراك این موضوع ما فوق توانائی و دانائی انسان است همینقدر میدانیم که خدا آفریننده است و آنچه
ص: 569
آفریده نه خدا است و نه صورتی از خدا موجودات آسمانها و زمین از آن او و در فرمان اویند پس هیچ آفریده شده پسر خدا یا
جزئی از خدا نیست بلکه کلمه خدا و فرمان خدا و اراده اوست.
3) قوله تعالی وَ قالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ لَوْ لا یُکَلِّمُنَا اللَّهُ. )
مفسرین در تفسیر این آیه گفتهاند: اینها کسانی بودند که موازین نبوت و اقامه معجزه و دلیل را نمیدانستند و خیال میکردند که
معجزه تحت اختیار پیغمبر است و هر چیزي که در خواست امّت باشد پیغمبر بایستی آن را اقامه کرده و ارائه نماید در صورتی که
بر خداوند متعال است بحدیکه بر مردم اتمام حجت شده و عذري بر آنان باقی نماند اقامه حجت نماید اگر چه بآوردن یک معجزه
صفحه 250 از 257
باشد بلکه بعضی از مواقع بآن معجزه هم نیازي نیست مثل خبر دادن پیغمبر یا معصوم از یک موضوع مثلا بگوید فلان شخص معین
پیغمبر است بطوریکه مسلمانها نبوت انبیاء سلف را از روي اخبار پیغمبر اکرم و قرآن و اخبار قطعیّه معصومین علیهم السّلام قبول
کردهاند.
علاوه بر این مگر هر کس قابلیت دارد که خداوند متعال با او سخن بگوید در حالیکه بسیاري از انبیاء هم داراي این مقام نبودند و
این مقامی است که در شب معراج به پیغمبر بزرگوار اسلام عطا شده بود و همچنین از مختصات حضرت موسی علیه السّلام بوده
است چنانکه در آیه 161 سوره نساء میفرماید:
إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ ... أَوْحَیْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِیسی وَ
أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَیْمانَ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً وَ رُسُلًا قَدْ قَصَصْ ناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلًا لَمْ نَقْصُصْ هُمْ عَلَیْکَ وَ کَلَّمَ اللَّهُ
مُوسی تَکْلِیماً ص: 570
و در اینکه چه کسانی از پیغمبر اکرم این تقاضاي بیهوده و بیمورد را میکردند بین مفسرین اختلاف است.
مجاهد میگوید: منظور در این آیه نصاري است.
ابن عباس معتقد است مراد یهود است. حسن و قتاده گفتهاند: مقصود مشرکین عرب است.
مرحوم طبرسی نیز این قول را پذیرفته و آن را تأیید نموده است.
اگر کسی بگوید چرا خداوند درخواست آنها را قبول نکرد تا دلیل و برهان براي آنان محکمتر باشد پاسخ دادهاند میزان در ارائه
آیات و دلائل و معجزات مصلحتی است که خدا بآن آگاه است و چون درخواست آنان را قبول نکردند پی میبریم که حتما
مصلحتی در کار نبوده است.
4) قوله تعالی تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ باید گفت که این اعتراض و ایراد معاندین و اهل فسق و کفر ما فی الضمیر آنان را آشکارا میساخت )
زیرا زبان ترجمان دل است و چون دلهاي آنان در شقاوت و تمرد و ضدیت با اهل حق و ایمان بهمدیگر شباهت دارند لذا
گفتارشان نیز مانند گفتار آنها است.
مرد پنهان بود بزیر زبان چو بگوید سخن بدانندش
خوب گوید لبیب گویندش زشت گوید سفیه خوانندش
و ضمنا از این جمله استفاده میشود که منشاء اینگونه سؤالات عناد و عدم پذیرش سخن حق است نه اینکه کشف حقیقت و رسیدن
بواقعیت زیرا در جمله بعدي خداوند متعال پرده از باطن اهل کفر و عناد برداشته و میفرماید: ما بمقدار
ص: 571
کافی آیات و معجزات بوسیله پیغمبران بر آنها فرستادهایم و اگر کسی بخواهد بدرك حقایق نایل گردد میتواند لکن چنانکه گفتیم
سؤالات اینها صرفا جنبه بهانهجوئی داشته است و بس.
وَ ما تُغْنِی الْآیاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ ( 5) قوله تعالی إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ قید بالحق بخاطر این است که دلالت داشته باشد بر
اینکه رسالت پیغمبر اکرم مطابق با واقع بوده و موافق حکمت است یعنی اي محمّد صلّی اللّه علیه و آله پیغمبري تو ثابت و محقق
بوده و هیچ بطلانی در آن راه ندارد و عقائد و احکامت همه راست و درست است ولی بنظر عبد اللّه عباس منظور از کلمه بالحق
قرآن است و مؤید اینقول نیز آیه شریفه بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ میباشد ولی ابن کیسان میگوید منظور از کلمه بالحق اسلام است
چنانکه میفرماید: وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ ( 6) قوله تعالی وَ لَنْ تَرْضی عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لَا النَّصاري آیه مبارکه نشان میدهد که
یهود و نصاري از پیغمبر اکرم توقعات بیجا و خواهشهاي بیمورد داشتند از قبیل صلح و سازش و نگرفتن جزیه و عدم تعویض قبله
از بیت المقدس بکعبه چنانکه مشرکین نیز توقع داشتند که پیغمبر اکرم یک سال بآنها مهلت بدهد و بتها را با دست خود نشکند و
صفحه 251 از 257
در نماز از رکوع و سجود معاف باشند و همچنین اشعار دارد به این که پیغمبر مأمور بامر الهی و تابع دستور اوست و از پیش خود
کاري را نمیتواند انجام بدهد تا شما هر چه توقع دارید پیغمبر آن را انجام دهد و بجا بیاورد و علاوه مساعدتها و کمک پیغمبر نیز
در باره آنان مفید نخواهد بود و مخالفین دست از عناد و عصبیت بر نخواهند داشت.
7) مفسرین در ذیل جملات انّ هدي اللّه هو الهدي نوشتهاند: که هدایت ص: 572 )
بمذاق علماء شریعت چهار وجه و چهار معنی دارد:
1) هدایتی که براي عموم افراد بشر است. )
2) ارسال رسل و انزال کتب که براي هدایت مردم تعیین گردیده است. )
3) هدایت بخصوص که از جانب خداوند عالم نسبت بکسانی است که طریق هدایت را پیش گرفتهاند (وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ )
هُديً).
4) راه یافتن بسوي بهشت، ولی هدایت بمذاق اهل باطن و علماء طریقت بر سه قسم است. )
1) هدایت عالم. )
2) هدایت خاص. )
3) هدایت خاص الخاص و در تقوي نیز سه مرتبه ذکر نمودهاند: )
1) تقواي عالم. )
2) تقواي خاص. )
3) تقواي خاص الخاص و گفتهاند هدایت هر کسی باندازه تحصیل تقواي وي پدید میگردد. )
8) در تفسیر وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بعضی از مفسرین چنین نوشتهاند که پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله هیچگاه میل باطنی نداشت )
که تابع ملت یهود و نصاري گردد بلکه همیشه در صدد انتشار دین مبین اسلام بوده است و تهدید خداوند متعال در این آیه پیغمبر
گرامی را بخاطر قطع طمع یهودیها و ترغیب آنان به پذیرفتن دین اسلام میباشد و براي اینکه پیغمبر اکرم بتواند عدم رضایت الهی را
عنوان کرده و در دعوت آنان بدین اسلام استوار باشد.
برخی از مفسرین معتقدند که این خطاب گر چه در ظاهر برسول اکرم ص: 573
میباشد لکن از قبیل ایّاك اعنی و اسمعی یا جاره است و در واقع خطاب بعموم مردم و مسلمانان است که از پیروي کافران پرهیز
نموده و متابعت هواي آنان را نکنند و هدایت واقعی خدائی را همان هدایت اسلام و شرع مطهر محمّد صلّی اللّه علیه و آله بدانند و
ضمنا جمله شرط و جزاء بر وقوع امري دلالت نمیکند تا منافاتی با مقام عصمت انبیاء داشته باشد و علاوه بر این اگر چنین تمایلی
از طرف رسول اکرم حاصل میشد نقض غرض خویشتن بود زیرا نظر آن بزرگوار ترویج ایمان و اسلام بود و بس.
ابن عباس میگوید معنی جمله لئن اتّبعت این است: اگر بسوي قبله آنان پس از بیاناتی که از ناحیه خداوند آمده و حقایق را بوسیله
وحی آسمانی بر تو معلوم ساخته نماز بخوانی ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِ یرٍ هیچ سرپرست و یاوري از ناحیه خدا براي تو
نخواهد بود.
ص: 574
روایات .... ص : 574
1) در کافی مینویسد: صفوان بن یحیی از امام جعفر صادق علیه السّلام سؤال کرد از حقیقت اراده حق تعالی و اراده انسانها )
حضرت فرمودند: اراده مردم چنان است که پس از تصور و تصدیق و جزم در قلب حادث شده و سپس موجب پیدایش فعل در
صفحه 252 از 257
خارج میگردد ولی اراده خداوند عبارت از آفرینش و ایجاد خواسته بدون وابستگی بچیزي است یعنی اگر اراده فرماید خواسته او
بدون حاجت بلفظ و تصور و فکر بظهور میرسد.
2) در کتاب کافی نوشته: عمران اعین از امام جعفر صادق علیه السّلام از تفسیر آیه شریفه بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ سؤال کرد )
حضرت فرمود: پروردگار عالم موجودات را بعلم و احاطه خود آفرید بدون اینکه مسبوق بمثل و مانند باشند و آسمانها و زمین را
آفرید موقعیکه اثري از آنها نبود آیا نشنیدهاي که آیه وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ باین مطلب اشاره نموده است.
3) از امام محمّد باقر علیه السّلام روایت شده که آنحضرت کلمه لا تسئل را بصورت معلوم و بصیغه نهی قرائت میفرمودند بنابراین )
معنی این جمله چنین میشود:
اي محمّد صلّی اللّه علیه و آله از احوال دوزخیان و از چگونگی عقوبات آنان مپرس که أحدي تاب استماع آن را ندارد ( 4) تفسیر
نور الثقلین مینویسد: که حضرت امام باقر محمّد علیه السّلام فرمودند:
جهنم هفت طبقه دارد نام طبقه اول جحیم طبقه دوم لظی طبقه سوم سقر طبقه چهارم حطمه طبقه پنجم هاویۀ طبقه ششم سعیر طبقه
هفتم جهنم است.
ص: 575
تجزیه و ترکیب .... ص : 575
قوله تعالی وَ قالُوا اتَّخَ ذَ اللَّهُ وَلَداً اتخذ- فعل ماضی و مصدرش اتخاذ است ولدا صفت مشبهه بمعنی مولود- سبحانه اسم مصدر و
مفعول مطلق براي فعل محذوف که سبحته میباشد و مضاف بضمیر مفعول بل حرف اضراب لام ملک بطور قیومیت السماوات جمع
سماء از ماده سمو و الأرض معطوف کلّ له قانتون کل اسم براي شمول مدخول و مبتداء تنوین آن عوض از مضاف الیه که کلمه ما
فی السموات و الأرض میباشد له لام بمعنی تعلق ذاتی است قانتون بصورت فاعل و خبر و جمع قانت و مصدرش قنوت است قوله
تعالی بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ- بدیع صفت مشبهه- و اذا قضی امرا اذا ظرف زمان و شرط قضی فعل ماضی و فعل شرط و اسم
مصدر آن قضاء است امرا صفت مشبهه و مفعول جمله و مفرد و نکره فانّما یقول له جمله جزائیه انّما کلمه حصر یقول له جمله بیان
ظهور فعل و تنزل اراده قاهره است و ضمیر له راجع بامر (خواسته) میباشد کن فیکون کلمه کن مفعول جمله متصله بصورت امر
فیکون حرف فا تفریع و جمله تصریح بلازم صدور (کن) ایجادي میباشد قوله تعالی وَ قالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ- موصول و جمله نافیه
صله لَوْ لا یُکَلِّمُنَا اللَّهُ حرف لو لا در مورد تعریض و خرده گیري استعمال میشود یُکَلِّمُنَا اللَّهُ جمله نافیه و مورد تعریض و مصدر آن
تکلیم است و ضمیر متصل مفعول آن است او تاتینا آیۀ جمله معطوف بطور تردید تاتینا فعل مضارع ایۀ مسند الیه مفرد و نکره
کذلک قال الّذین من قبلهم کذلک مبتداء و جمله فعلیه خبر آن است- مثل قولهم مثل منصوب وصف براي مفعول مطلق محذوف-
تشابهت قلوبهم قلوب جمله بهیئت ص: 576
ماضی و مصدر آن تشابه میباشد قلوب جمع قلب و جمله مبنی بر توبیخ اهل کتاب قد بینا الایات لقوم یوقنون- بینا فعل ماضی و
مصدرش تبیین است لقوم اسم جمع و نکره یوقنون فعل مضارع جمع و صفت براي قوم میباشد انّا ارسلناك بالحقّ- جمله اسمیۀ و
انشائیه بالحق متعلق بجمله انشائیه و صفت مشبهه بشیرا و نذیرا صفت مشبهه و حال براي ضمیر مخاطب و یا براي کلمه الحق میباشد.
و لا تسئل عن اصحاب الجحیم جمله حالیه و نافیه بصورت مجهول و مصدر آن سؤال است اصحاب جمع صحب صفت مشبهه و
اسم مصدر آن صحابت است الجحیم صفت مشبهه و مضاف الیه از ماده جحم- لَنْ تَرْضی عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لَا النَّصاري جمله نافیه
بنفی ابد و اسم مصدرش رضا است و متعدي با حرف عن حتّی تتبّع ملّتهم- حتی بمعنی نهایت ملت اسم مصدر از ماده ملّ یمل- قل
ان هدي اللّه- هدي اسم مصدر و مضاف هو الهدي جمله اسمیۀ و ضمیر فعل مبتداء و راجع به کلمه هدي اللّه میباشد- الهدي اسم
صفحه 253 از 257
مصدر و خبر براي ضمیر فعل و جمله اسمیه خبر براي ان میباشد و لئن اتبعت اهوائهم و او استینافیه و لام قسم و جمله شرطیه است-
اتبعت فعل ماضی و فعل شرط و مصدر آن اتباع است اهوائهم جمع هوي و صفت مشبهه و مفعول جمله میباشد بعد الذي جاءك
من العلم- بعد ظرف و منصوب و مراد از موصول و صله موهبت علم باسرار توحید است من العلم- من حرف بیان العلم اسم مصدر
مفرد و الف لامش عهد میباشد- ما لک من اللّه من ولیّ و لا نصیر جمله نافیه و جواب قسم- مالک ما نافیه و لام براي استحقاق من
ولی حرف من بیان منفی و تأکید نفی است ولی صفت مشبهه واقع در سیاق نفی و لا نصیر- معطوف و صفت مشبهه در سیاق نفی.
الحمد للّه علی توفیقه و اعانته اللهم اعنی علی اتمامه